هدایت علوی تبار، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، چند سال پیش با نوشتن مقالهای مفصل به برخی از مناسبات غیرعلمی و معیوب در روند کارهای پژوهشی دانشجویان، نظام ارتقای اعضای هیئت علمی و بدهوبستانهای میان اساتید و دانشجویان پرداخته بود. اکنون پس از چند سال مجددا سراغ او رفتهایم تا ببینیم آیا آنچه ایشان در آن مقاله متذکر شده بود، همچنان جاری و ساریست یا خیر.
طرح اجرای پایاننامه و رساله با روند فعلی با مشکلات جدی مواجه است. از فروش رساله و پایاننامه تا دانشجویانی که برای امرار معاش پایاننامه دیگران را مینویسند و تا تخلفات اعضای هیئت علمی که در مواردی منجر به تقسیم کار میان تیم دفاع و داوری در انتفاع حداکثری از فرآیند رساله و پایاننامه میشود. آیا این نواقص را تایید میکنید و اگر بله، ابعاد این نارساییها را چقدر گسترده میدانید؟
این مشکلات و تخلفات وجود دارد و من چهار سال پیش در مقالهای برخی از آنها، از جمله زد و بندها میان اساتید، را به تفصیل توضیح دادم. در اینجا به چند آسیب دیگر در مورد پایاننامهها اشاره میکنم:
۱. از بیست نمرۀ پایاننامه، یک نمره به چاپ مقالۀ علمی-پژوهشیِ برگرفته از پایاننامه اختصاص دارد. البته دانشجویان دکتری علاوه بر این مقاله باید مقالۀ علمی-پژوهشی دیگری را به عنوان شرط دفاع چاپ کند. با توجه به اینکه از یکسو فرآیند چاپ مقاله در اینگونه مجلهها طولانی است و از سوی دیگر دانشجویان مهلت معینی برای دفاع دارند و اگر دیر دفاع کنند باید جریمه بپردازند، دانشجو چارهای ندارد جز اینکه در اواسط کار، یعنی زمانی که هنوز پایاننامه شکل نهایی خود را پیدا نکرده است، مطالبی را سر هم کند و تحویل مجله دهد تا در نوبت داوری قرار گیرد. این کار وقت و ذهن دانشجو را که باید معطوف به نوشتن پایاننامه باشد از کار اصلی منحرف میکند. من تاکنون ندیده و نشنیدهام که دانشجویی یک نمرۀ مقاله را گرفته باشد و این نشان میدهد که مانع جدی در این راه وجود دارد. از این رو تنها نتیجۀ این قانون محروم شدن دانشجویان از گرفتن نمرۀ کامل پایاننامه است. اصولاً فشاری که دانشگاههای ما به دانشجویان و اساتید برای چاپ هر چه بیشتر مقاله میآورند، ناموجه است. درست است که این مقالهها رتبه دانشگاه را بالا میبرند اما باید توجه داشت که فشار بیش از حد از یکسو سطح علمی مقالهها را پایین میآورد و از سوی دیگر ممکن است دانشجو را به سوی سرقت علمی یا خرید مقاله و استاد را به سوی سرقت علمی یا مقالۀ مشترک سوق دهد.
۲. تا سال ۱۳۹۵ راهنمایی پایاننامه جزء فعالیت آموزشی اساتید محسوب میشد و در فرم ترفیع در ذیل فعالیت آموزشی به آن امتیاز تعلق میگرفت اما پس از آن به فعالیت پژوهشی تبدیل شد و امتیاز پژوهشی به آن تعلق گرفت. با توجه به اینکه پایاننامه را دانشجو مینویسد نه استاد و نقش استاد صرفاً راهنمایی دانشجو است و از سوی دیگر بسیاری از پایاننامهها ارزش پژوهشی ندارند و سرنوشتشان خاک خوردن در کتابخانه است، معلوم نیست چرا باید بابت پایاننامه برای استاد امتیاز پژوهشی در نظر گرفته شود. جالب اینجاست که استاد از راهنمایی پایاننامه امتیاز پژوهشی میگیرد و سپس از مقالۀ مشترکی که از همین پایاننامه برگرفته و به صورت مشترک با دانشجو چاپ شده است نیز امتیاز پژوهشی کسب میکند. بدین ترتیب استاد میتواند امتیاز پژوهشی لازم برای ترفیع سالیانهاش را صرفاً بر اساس کاری که دانشجو انجام داده است به دست آورد بدون اینکه خودش یک سطر مطلب نوشته باشد! البته در محاسبۀ امتیاز نیز ملاک کمیت آثار است نه کیفیت آنها، گویی آثار را در ترازو میگذارند و پس از وزنکشی به آنها امتیاز میدهند.
۳. برخی از دانشجویان توان علمی لازم و یا وقت کافی را برای نگارش پایاننامۀ خوب ندارند و حاصل کار آنان فقط خراب کردن موضوع است. متأسفانه مسئولان به این موضوع توجه ندارند و تصور میکنند که اگر دربارۀ موضوعی قبلاً پایاننامه نوشته شده است دانشجوی بعدی حق ندارد همان موضوع را انتخاب کند و باید به فکر موضوع جدید باشد. به همین دلیل پیش از تصویب موضوع از دانشجویان خواسته میشود که به ایرانداک مراجعه کنند و با پیگیری سابقۀ موضوع ثابت کنند که موضوع تکراری نیست. بدین ترتیب اگر دانشجوی ضعیفی در زمینۀ موضوعی پایاننامه بنویسد عملاً راه را بر دانشجویان قویِ بعدی که به همان موضوع علاقهمند هستند، میبندد. در این موارد شیوۀ درست این است که گروه آموزشی پایاننامه قبلی را بررسی کند و اگر تشخیص داد که از کیفیت لازم برخوردار نیست به دانشجوی جدید اجازه دهد که دربارۀ همان موضوع پایاننامه بنویسد.
۴. برخی از گروههای آموزشی اقدام به پذیرش دانشجو در گرایشهایی میکنند که در زمینۀ آنها متخصص کافی در گروه مزبور وجود ندارد. این امر دانشجویان را نه تنها در مورد درسها بلکه در خصوص پایاننامهها دچار مشکل میکند. زیرا دست دانشجو برای انتخاب استاد راهنما و مشاور باز نیست و حق انتخاب محدودی دارد. در این وضعیت ممکن است دانشجو مجبور شود که یا موضوع مورد علاقۀ خود را رها کند و در زمینۀ موضوعی پایاننامه بگیرد که استاد در آن تخصص یا دستکم علاقه دارد و یا موضوع مورد علاقهاش را حفظ کند و با استادی پایاننامه بگیرد که تخصصی در زمینۀ موضوع ندارد. در صورت اول، دانشجو با بیعلاقگی و فقط برای گرفتن مدرک پایاننامه را پیش میبرد و در صورت دوم، دانشجودر فرایندآمادهسازی پایاننامه بیشتر از آنکه از استاد بیاموزد به او میآموزد.اگر بخواهم مثالی بزنم باید به وضعیت فلسفۀ هنر در گروه خودمان اشاره کنم. سالهاست که گروه ما نه تنها در مقطع کارشناسی ارشد بلکه در مقطع دکتری اقدام به پذیرش دانشجوی فلسفۀ هنر میکند و این در حالی است که فقط یک متخصص فلسفۀ هنر در گروه وجود دارد! این موضوع باعث بروز مشکلات مذکور شده و به اعتبار گروه نیز لطمه زده است اما کسی به فکر چاره نیست و به نظر میرسد که اعضای گروه به این وضعیت عادت کردهاند.
دیدهها و شنیدهها حاکی از آن است که برخی از اساتید بسیاری از امتیازات را اعم از موقعیت شغلی، پژوهشی و... را منوط به اخذ رساله با خود میکنند. یا حتی مقالات و کتب تالیفی و ترجمه دانشجویان را به بهانههایی ازجمله گزارش روند رساله یا کار کلاسی به نام خود منتشر میکنند؟ اساسا این موارد را ولو معدود، تایید میکنید؟
برخی از اساتید به علت مشاغل مختلفی که دارند و یا به سبب تدریس بیش از اندازه فرصتی برایشان باقی نمیماند تا به کارهای علمی بپردازند، برخی نیز اصلاً سواد انجام کار علمی سطح بالا را ندارند، به ویژه کسانی که با رابطه وارد دانشگاهها شدهاند. این قبیل اساتید هم برای گرفتن ترفیع و ارتقا و هم برای اینکه در جامعۀ علمی اسم و رسمی داشته باشند، ناچارند که آثاری را منتشر کنند. برخی از آنها راه سرقت علمی را در پیش میگیرند و اثر حاضر و آمادۀ فرد دیگری را به نام خود جا میزنند و یا چند اثر را مونتاژ میکنند. از آنجا که این راه خطرات خود را دارد و ممکن است افشا شود برخی دیگر راه امنتری را برمیگزینند و از دانشجویان به عنوان کارگر علمی استفاده میکنند. البته قوانین وزارت علوم نیز راه را برای آنها به خوبی هموار کرده است. در گذشته دانشجو میتوانست مقالهاش را فقط به نام خودش منتشر کند اما برخی از مدیران در این وزارتخانه، که احتمالاً در زمرۀ اساتیدی بودند که به علت کار اجرایی فرصت نوشتن مقاله را نداشتند، قانون منحوس«مقالۀ مشترک» را وضع کردند و دانشجویان را مجبور کردند که مقالۀ خود را همراه با نام استاد چاپ کنند. پس از مدتی تبصرهای هم به این قانون افزوده شد و مجلهها ملزم شدند که نام استاد را به عنوان نویسندۀ مسئول ذکر کنند. در واقع استاد باید مسئولیت مقالهای را که خودش ننوشته است، بپذیرد! این قانون همان چیزی بود که برخی از اساتید میخواستند. از آن پس بازار مقالههای مشترک داغ شد و اساتیدی که ذکرشان رفت به هر ترفندی متوسل شدند تا دانشجویان را برای چاپ مقاله به سوی خود بکشانند و از حاصل دسترنج آنان به نفع خود استفاده کنند. البته هر استادی که روابط بیشتری داشت دستش برای چاپ مقالههای مشترک بازتر بود. پس از مدتی مقالههای مشترک اکثر مقالههای مجلههای علمی-پژوهشی را تشکیل دادند. (البته اساتید معدودی مایل به چاپ مقالۀ مشترک نبودند اما قانون دست آنان را بسته بود و اگر دانشجو میخواست مقالهای را از پایاننامهاش چاپ کند باید نام آنان را ذکر میکرد.) مسئله فقط مقالۀ برگرفته از پایاننامه نیست، به تدریج کار به جایی رسید که برخی از اساتید؛ دانشجویان دکتری را مجبور کردند که تحقیق درس را به صورت مقالۀ مشترک علمی- پژوهشی درآورند و اعلام نمره را منوط به ارائۀ گواهی پذیرش مقاله کردند. شاید به همین دلیل باشد که برخی از اساتید نمرۀ درس دکتری را حتی تا یک سال پس از پایان کلاس اعلام نمیکنند. همچنین دیده شده است که سردبیر مجلۀ علمی- پژوهشی تحقیق درس دانشجوی کارشناسی ارشد خود را به صورت مقالۀ مشترک چاپ کرده است، درحالیکه خود دانشجو معترف بوده که تحقیقاش از لحاظ علمی در حدی نبوده است که به عنوان مقاله چاپ شود. در واقع استاد از امتیاز سردبیری سوءاستفاده کرده است. در مواردی مقالۀ علمی-پژوهشی چهار یا حتی پنج نویسنده دارد و دانشجو نه تنها نام راهنما بلکه نام مشاور یا سایر اساتید یا حتی دوستانش را در کنار نام خود میآورد تا همه از این خوان نعمت بهرهمند شوند. گاهی نام استادی را بر مقالۀ مشترک میبینیم که هیچ ربطی میان تخصص و حتی اطلاعات او و موضوع مقاله وجود ندارد. در مقابل، گاهی نام دانشجویی بر مقالۀ مشترک دیده میشود که هیچ اطلاعاتی در زمینۀ موضوع مقاله ندارد و مشخص است که مقاله را استاد نوشته اما با هدف خاصی نام دانشجو را در کنار نام خود آورده است!
دانشجویان مقاله مینویسند اما ترفیع و ارتقا و تشویق نصیب اساتید میشود
در حال حاضر بسیاری از اساتید در سال یکی دو مقالۀ مشترک دارند و امتیازات لازم را از این طریق کسب میکنند و به همین دلیل انگیزۀ خود را برای نوشتن مقالۀ مستقل از دست دادهاند. باتوجه به اینکه اکثر قریب به اتفاق مقالههای مشترک را دانشجویان مینویسند و در برخی موارد استاد اصلاً مقاله را نمیخواند، میتوان نتیجه گرفت که این وضعیت عملاً باعث رکود علمی اساتید شده است. وقتی دانشجو میتواند برای استاد مقاله بنویسد چرا استاد خودش را خسته کند؟ یکی از اعضای هیئت ممیزه میگفت معمولاً اکثر مقالههای اساتیدی که درخواست ارتقا میدهند، مشترک است. چندی پیش خبر رسید که هیئت ممیزۀ دانشگاه خودمان صرفاً بر اساس مقالههای مشترکی از اساتید به وی پایۀ تشویقی داده است! بدین ترتیب دانشجویان مقاله مینویسند اما ترفیع و ارتقا و تشویق نصیب اساتید میشود. مسئله فقط مقاله نیست، گاهی پایاننامهای که دانشجو نوشته است با نام دانشجو و استاد به صورت کتاب چاپ میشود. گاهی استاد کتابی منتشر میکند اما کار اصلی آن را جمعی از دانشجویان انجام دادهاند و استاد فقط حاصل کار آنان را به صورت موزاییکی کنار هم قرار داده و به صورت کتاب درآورده است. این پدیده را میتوان «کولبری علمی» نامید زیرا استاد بر کول دانشجو سوار میشود و به مقصد و مقصود خود میرسد.
طرح اخیری که درصدد حذف «پایاننامه»از دورهی ارشد است تا چه میزان موثر است؟ اساسا آیا این طرح در برآوردن اهدافش موفق میشود؟
حذف پایاننامۀ کارشناسی ارشد سابقه دارد. در گذشته برای مدتی در کنار دانشجویان عادی که باید پایاننامه میگرفتند دانشجویان آموزشمحور داشتیم که از ابتدا انتخاب میکردند که به جای پایاننامه چند واحد درسی با عنوان سمینار را بگذرانند. متأسفانه به علت مخالفتهایی که شد طرح مذکور ادامه پیدا نکرد. گفته میشد که این مخالفتها انگیزۀ علمی دارد زیرا دانشجو برای فارغالتحصیل شدن باید کار پژوهشی جدی انجام دهد، اما انگیزۀ مهمتر این بود که حذف بخشی از پایاننامهها به معنای حذف بخشی از درآمد اساتید بود. از نظر من حذف پایاننامه برای همۀ دانشجویان کارشناسی ارشد درست نیست زیرا برخی از دانشجویان از لحاظ علمی توان نوشتن پایاننامه خوب را دارند و نباید این فرصت از آنان گرفته شود. اما برخی دیگر از این توان برخوردار نیستند و اصولاً نیامدهاند که چیزی یاد بگیرند بلکه هدفشان صرفاً گرفتن مدرک است. این دانشجویان خودشان هم مایل به گرفتن پایاننامه نیستند و اگر هم باشند نباید به آنان چنین اجازهای داد زیرا در نهایت فقط موضوع را خراب میکنند و راه را برای دانشجویان خوبی که میخواهند در آینده دربارۀ همان موضوع پایاننامه بنویسند، دشوار میسازند. در مورد اینکه کدام دانشجو پایاننامه بگیرد و کدام نگیرد هم نظر دانشجو باید در نظر گرفته شود و هم نظر گروه آموزشی. گروه آموزشی میتواند بر اساس معدل دانشجو یا معیارهای دیگر در این مورد تصمیمگیری کند. البته در این صورت کسانی که پایاننامه گذراندهاند باید برای ادامۀ تحصیل در مقطع دکتری امتیازی نسبت به کسانی که نگذراندهاند، داشته باشند زیرا هم دانشجویان بهتری بودهاند و هم برای فارغالتحصیل شدن زحمت بیشتری کشیدهاند. به نظر میرسد که آنچه چندان ضرورتی ندارد و باید حذف شود استاد مشاور است. در حال حاضر پایاننامههای کارشناسی ارشد یک راهنما و یک مشاور دارند اما مشاور معمولاً کمک چندانی به پایاننامه نمیکند و در اغلب موارد فقط نقش زینتالمجالس را در جلسۀ دفاع ایفا میکند. از سوی دیگر دانشجو نیز معمولاً مشاور را جدی نمیگیرد و برای مشورت به او مراجعه نمیکند. حضور مشاور در کنار پایاننامه بیشتر به نفع استاد است تا دانشجو زیرا یک و نیم ساعت حقالتدریس برایش محاسبه میشود و بدین ترتیب از نمد پایاننامه کلاهی نصیب میبرد. پایاننامههای دکتری نیز علاوه بر راهنما، دو مشاور و یک داور داخلی دارند که بهتر است دستکم یکی از مشاورها حذف شود.
در مقطع دکتری نیز چند سالیست که تغییراتی در روند تصویب پایاننامه داده شده است. این تغییرات را چگونه ارزیابی می کنید؟
در گذشته دانشجو طرحنامهاش را زیر نظر استاد راهنما مینوشت و به گروه آموزشی جهت بررسی و تأیید ارائه میداد اما چند سالی است که هجده کاربرگ طراحی شده که دانشجو و استاد موظف هستند بر اساس آنها کار پایاننامه را پیش ببرند. این کاربرگها گرچه در برخی موارد محاسنی دارند اما در موارد دیگر مشکلاتی را به وجود آوردهاند و به همین دلیل برخی از بندهای آن عملاً اجرا نمیشود. چند مورد را ذکر میکنم: ۱. دانشجو در کاربرگ اول باید سه استاد را معرفی کند و گروه آموزشی یکی را به عنوان استاد راهنما برگزیند اما در عمل فقط یک استاد به گروه معرفی میشود. ۲. کاربرگ اول باید حداکثر تا پایان نیمسال اول، کاربرگ دوم تا پایان نیمسال دوم وکاربرگ چهارم تا پایان نیمسال سوم در گروه تصویب شوند اما برخی دانشجویان در نیمسال سوم هستند و هنوز کاربرگ اول یا دوم را به گروه تحویل ندادهاند و برخی در نیمسال چهارم هستند و کاربرگ چهارم را تصویب نکردهاند. ۳. کاربرگ اول و دوم باید با فاصلۀ یک نیمسال در گروه تصویب شوند اما در مواردی دیده میشود که دانشجو هر دو کاربرگ را با هم تحویل گروه میدهد و هر دو نیز در یک جلسه تصویب میشوند. به نظر میرسد که این قانون نیاز به تجدیدنظر دارد: برخی از کاربرگها باید در هم ادغام شوند و زمانبندی تصویب آنها هم باید تغییر کند. متأسفانه برخی از مسئولان تصور میکنند که اگر روند کار را طولانی و پیچیده کنند محصول بهتری برداشت میکنند در حالی که قوانین دست و پاگیر کیفیت کار را پایین میآورد.
راه برونرفتی برای وضعیت نابسامان پایاننامهها متصور هستید؟
برای برطرف کردن هر مشکلی باید ریشۀ آن را خشکاند. از نظر من فساد موجود در زمینه پایاننامه چه در طرف دانشجویان و چه در طرف اساتید تا اندازۀ زیادی ریشه در مسائل اقتصادی دارد. دانشگاه بخشی از کشور است و مشکلات کلان جامعه بر دانشگاه و عملکرد دانشجو و استاد تأثیر میگذارد. در طرف دانشجویان باید بگویم که ما با دو گروه مواجه هستیم: گروهی که مشغول تحصیل هستند و گروهی که فارغالتحصیل شدهاند. گروه اول، به ویژه در رشتههای علوم انسانی، آیندۀ روشنی در انتظارشان نیست و اغلب آنان حتی پس از گرفتن مدرک دکتری نمیتوانند شغلی در ارتباط با تخصصشان پیدا کنند. همین موضوع میتواند سبب یأس و ناامیدی آنان شود و انگیزۀعلمیشان را کاهش دهد. برخی از این دانشجویان دلیلی نمیبینند که با صرف وقت زیاد پایاننامه خوبی بنویسند و ترجیح میدهند پایاننامه را بخرند و وقت خود را صرف کارهایی بکنند که از نظرشان مهمتر است. برخی دیگر چون میدانند در آینده نمیتوانند در رشتۀ خود شغلی پیدا کنند از همان زمان دانشجویی شغلی ولو دون پایه دست و پا میکنند و مدرک دانشگاهی را هم فقط برای افزایش حقوق در آن شغل میخواهند. این دانشجویان باتوجه به مشغلۀ کاری اصلاً فرصتی برای نوشتن پایاننامه ندارند و طبیعی است که به فروشندگان پایاننامه روی آورند. گروه دوم فارغالتحصیلان بیکار هستند که باید به نحوی خرج زندگی خود را درآورند و چون گروه اول مشتریهای خوبی هستند دست به کار نگارش و فروش پایاننامه میزنند. تا زمانی که مشکلات اقتصادی جامعه برطرف نشود نمیتوان انتظار داشت که بازار خرید و فروش پایاننامه برچیده شود، اما به عنوان راهحل موقت بهترین راه نظارت جدی استاد بر فرایند نگارش پایاننامه است. اگر استاد جلسههای منظمی با دانشجو داشته باشد و با او در مورد موضوع وارد بحث شود مطمئناً متوجه میشود که دانشجو پایاننامه را مینویسد یا فرد دیگری در حال نوشتن آن است.
در طرف اساتید نیز عامل اقتصادی ریشۀ اصلی مشکل است. استادی که به تعداد زیاد پایاننامه قبول میکند و در مواردی فقط در دانشگاه محل خدمتش راهنمایی و مشاورۀ بیش از بیست پایاننامه را برعهده دارد این کار را برای رضای خدا یا پیشرفت علم و دانش انجام نمیدهد بلکه نفع مالی مد نظر اوست. معلوم است که چنین استادی نمیتواند وقت کافی به هر پایاننامه اختصاص دهد. این اساتید معمولاً بیش از اساتید دیگر تدریس میکنند و چون وقت کافی برای نوشتن مقاله ندارند بیش از اساتید دیگر مقالۀ مشترک دارند. جالب اینجاست که اکثر این اساتید در زمرۀ اساتید تازه واردی نیستند که حقوق بالایی ندارند بلکه از اساتید با سابقه با حقوق بالا هستند! چند سال پیش از مدیر یکی از گروههای آموزشی پرسیدم: «شما چرا زیاد دانشجو میگیرید؟» در پاسخ گفت: «ما باید زیاد دانشجو بگیریم تا پایاننامههای زیادی داشته باشیم. زیرا فرزندان اکثر اساتید گروه ما به سن ازدواج رسیدهاند و اساتید برای سر و سامان دادن به فرزندانشان نیاز مالی دارند!» من که فکر میکردم هدف از نگارش پایاننامه باید پیشرفت علمی کشور باشد، متوجه شدم که هدف اصلی، دستکم در برخی از گروههای آموزشی، چیز دیگری است. در مورد اساتید راهحل، تعیین سقف برای تعداد پایاننامههایی است که استاد میتواند راهنمایی، مشاوره و داوری آنها را برعهده گیرد. این کار در برخی از گروهها انجام شده است اما به نظر میرسد که اولاً سقف باید پایینتر بیاید و ثانیاً همۀ گروهها باید سقف را رعایت کنند. البته شنیدهام که قرار است دانشگاهها، به تبعیت از دانشگاه تهران، حقالزحمه تدریس اضافی و پایاننامه را حذف و به جای آن مبلغی به عنوان کارانه هر ماه به اساتید پرداخت کنند. در حال حاضر نمیتوان در مورد این طرح داوری کرد، باید منتظر ماند و در عمل دید که آیا میتواند عطش برخی اساتید را برای تدریس اضافی و گرفتن پایاننامه کاهش دهد یا نه.
آیا نباید مرجعی مستقل برای راستیآزمایی پایاننامهها و رسالههای دانشجویان و همچنین مقالات و کتابهای اساتید تشکیل شود؟
در مورد پایاننامه اولین مرجع، راهنما و مشاور هستند و آنان باید در ازای پولی که میگیرند پایاننامه را به خوبی ارزیابی کنند. در مرحلۀ آخر نیز داور به جمع آنان اضافه میشود و همانطور که از نامش پیداست وظیفهاش داوری و ارزیابی پایاننامه است. مشکل اینجاست که این افراد گاهی وظیفۀ خود رابه درستی انجام نمیدهند. نظر من این است که داور پایاننامه باید مانند داور مقالۀ علمی–پژوهشی ناشناس باشد یعنی نام دانشجو، راهنما و مشاور به داور و همچنین نام داور به دانشجو، راهنما و مشاور گفته نشود. در این صورت داور میتواند با آزادی کامل کارش را انجام دهد. البته اگر او پایاننامه را به طور کلی تأیید کرد در جلسه دفاع شرکت میکند و نظرش را در مورد جزئیات میگوید، اما اگر آن را رد کرد نامش محرمانه باقی میماند. وجود سازمانی برای ارزیابی آثار علمی مشکلات خاص خود را دارد. سازمان خصوصی چنین کاری را برعهده نمیگیرد زیرا از این کار درآمدی عایدش نمیشود. سازمان دولتی نیز تابع رویکرد فرهنگی دولت مستقر است و نمیتوان انتظار داشت که بیطرفانه عمل کند. بهترین راه این است که نقد و ارزیابی آثار علمی را به جامعۀ علمی بسپاریم. اهل قلم باید آثار یکدیگر را ارزیابی کنند واگر این کار به شکل گسترده انجام شود به تدریج اثری که از شایستگی برخوردار است خود را تثبیت خواهد کرد. مانعی که در این راه وجود دارد این است که در جامعۀ علمی ما نقد هنوز جا نیفتاده است و برخی ایراد گرفتن از آثار دیگران را کاری ناپسند میدانند. اگر فرهنگ نقد گسترش پیدا کند و در نتیجه، هر اثری به درستی ارزیابی شود، اثر خوب از اثر بد جدا میشود و دیگر کسی نمیتواند با تولید انبوه آثار کممایه برای خودش شهرت کاذب به دست آورد و سواد اندکش را با صفحات آثار متعددش بپوشاند و در عالم علم "بساط بسازبفروشی" راه بیندازد.
نظر شما